کد مطلب:8468 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:454

آموزه هاي زندگاني حضرت زهرا(س) (06)
مقاله
بخش نخست نوشتار را با اين سخـن آغاز كرديم كه سخنان انسانها, سفير صفات و شعاع انـديشه آنـان است و آينه اي است كه در آن ابعاد روحـــي روانـي و فكـري فـرهنگـي افـراد تجلـي مـي كنـد. دانـش, بينـش و پـرهيزكاري را در آفـرينـش عظمت در گفتار خـود, داراي تإثيـري بسيار دانستيم و اوج عظمت و قداست را آن زمان ديديـم كه واژه ها و عبارات از ((كـوثر عصمت)) سرچشمه گرفته و در زماني پديد آمده بـاشـد كه حـوادثـي تإثيـرگذار و تاريخ ساز در زمانـي كـوتاه و پـرشتاب رخ نشان داده و صـراط مستقيـم امامت و ولايت را دگرگـون سـاخته باشـد. و در ايـن حـال سخنان آخـريـن بـا نام سفارشها و وصاياي شيـريـن يا غمآلـود همچـون دايـره المعارفـي درسآمـوز از آمـوزه هاي اخلاقـي, كلامـي, فقهي, ادبـي و ... بيان شـود و بـراي هميشه ايام مشعلـي فـروزان فـرا راه فـرزانگان و خـردمنـدان در انتخـاب راه درستـي و راستـي نمـايـان سـازد.



گنجينه گرانسنگ و جاودان سخنان حضرت زهرا(س) در آخـريـن روزهاي حيات را مجموعه اي كامل از ايـن نوع دانستيـم كه در هفت گفتار و يك نـوشتـار به دست مـا رسيـده است و يكـايك واژه هـا مـددكــار شايسته اي در انتخاب راه رشـد و بالنـدگـي براي ما خـواهد بـود.



در بخـش پيشيـن, ابتـدا ((ادب در كلام و احترام به همسر)) را در عبارت: ((يا ابـاالحسـن! جزاك الله عنـي خيـر الجزإ يـا بـن عم رسـول الله)); (علـي جان! پـروردگار تـو را پاداش دهـد, بـرتريـن پاداشها اي پسرعمـوي رسـول خـدا! تحليل كرديـم, سپـس به ((بيان حالات فاطمه(ع) و تشريح لحظه هاي پايانـي عمر او)) پرداختيـم; از گفته جانسـوز او كه ((براي مـن لحظه اي بيـش از زندگانـي نمانده است و زمان كـوچ و خـداحافظي فرا رسيده است)) سخـن گفتيـم و به عبارت:



فاستمع كلامـي فانك لا تسمع بعد ذلك صـوت فاطمه ابـدا (سخنان مرا بشنـو كه پـس از ايـن هيچ گاه صـداي فـاطمه را نخـواهـي شنيـد. پرداختيم.



((شـروع سخـن و نخستيـن وصيت)) را با عبارت مهرانگيز ((اوصيك)) دانستيـم سپـس ايـن مهم را در عبـارت:



اوصيك اولا ان تزوج بعدي (نخستين سفارش مـن به تو اين است كه پس از مـن ازدواج كنـي) جستجـو كرديـم. پـس از آن منطق در گفتار و فلسفه تـرغيب امـام(ع) به ازدواج را در سخـن فـــاطمه(ع) تحليل نمـوديـم. آخـريـن فراز وصيتهاي زهراي مرضيه(ع) به سفارشهاي آن حضرت در ((مخفي بـودن مراسـم و استمرار مبارزه تا پـس از مرگ)) اختصـاص داشت كه در آن آگـاه نكـردن نامحـرمان و ستـم كيشـان از مـراسـم تشييع خـواسته شـده بـود و در پـي آن به نام بـرخـي از دلـدادگان ولايت, اشاره و از جلـوگيري نماز غاصبان بـر پيكـر آن بانو, سخن به ميان آمده بود.



اينك به فـرازهاي بعدي آخـريـن سخنـان آن بـانـو مـي پـردازيـم.



5 ـ سفـارش هنگـام غسل; صحيفه عفـاف



((حجاب)) و ((عفاف)) دو ارزش واقعي براي تمامـي انسانها بـويژه ديـن باوران پاك سيرت محسـوب مـي شـود. حجاب مانع ظاهري(1) است كه چـون صـدف گـوهر گرانسنگ را در آغوش خـود حفظ مـي كند و نشان از بهاي والا و خيره كننده آن دارد و عفاف حالتـي دروني و نفساني(2) است كه از پيشروي شهوت و شعله ور شدن هوا و هوس جلـوگيري مي كند.



ايـن دو ويژگـي بـرگـرفته از اعتقادات ناب دينـي و باورهاي پاك الهي است كه يكي ((پـوشش ظاهري)) است و ديگري ((جوشـش باطني)); يكـي ((نماد بيروني)) در ديدگان افراد جامعه دارد و چـون شعاري روشنگر, همگان را به راستـي و پيراستگـي فرا مـي خـواند و ديگري ((نمود دروني)) در سازماندهي و مديريت چشـم و گـوش و دل و ديده دارد تا هـر يك را در عرصه صحيح خـود به كار گيرد و در مـرزهاي ممنوع الهي متوقف سازد.



جـايگاه عفت و عصمت زنان, چنان رفيع و والاست كه افزون بـر ((حق الناس)) بـودن ايـن ارزش, ((حق الله ح نيز محسـوب مي شـود!(3) از ايـن رو نه تنها حفظ مصالح عمـومي جامعه بلكه طاعت و اطاعت حدود الهي نيز پايبنـدي بانـوان را به پـوشـش, ضروري مـي نمايد. گرچه بصيرت درونـي و آگاهي انسان او را به حقيقتـي نهفته در فطرت او فـرا مـي خـواند و آن ((مصـون ماندن از گزنـد نگاههاي هـدف دار و مسموم و حوادث بعدي آن)) خواهد بـود. نكته اي كه قرآن مجيد بدان اشاره كرده اين است: ذلك ادني ان يعرفـن فلا يوذين(4) بدان خاطر كه شنـاخته نشـونـد و مـورد اذيت و آزار قـرار نگيـرند.



از اين رو تحقيقات بـرخـي انديشمنـدان بيانگر ايـن حقيقت است كه مردان و پسراني كه از كنار يك زن عفيف و پـوشيده عبـور مي كنند, در وجـود خـود, نـاخـودآگـاه احسـاس نـوعي شـرم و حيـإ درونـي مـي نمايند, به طـوري كه ايـن حالت آنان را از نگاه بـد يا سخـن نادرست باز مي دارد.



بديـن خاطر پاره اي از جـوانان احساس خويـش هنگام روبه رو شدن با دختران باحجاب را, برابـر با عبـور از كنار مادر يا خواهر خـود مي دانند و هرگز اجازه كوچكتريـن حركت ناشايستي به خود نمي دهند.



افزون بر ايـن حالت, حجاب ـ بـويژه چادر مشكي ـ نـوعي هيبت خاص به دختران و زنان مـي دهد كه بسان خاكريزي بلنـدقامت و استـوار, عبور از آن بسـي مشكل خـواهـد بـود و از سـوي ديگر نـوعي احساس حقارت در مقابل بانـوان به افراد ناصالح دست مـي دهـد كه راه هر گـونه سخـن و عملـي به روي آنان بسته مـي شـود. زيـرا انسـانهاي باحجاب, با پـوشـش خود نوع تفكر خـويـش را عرضه مي كنند و بديـن وسيله حريت و آزادگي خود را اظهار مي نمايند كه ايـن خـود نـوعي قداست و ارزش در فكر و انديشه افراد ايجاد مـي كند, گرچه ديگران افـرادي ديـن باور و معتقـد نباشنـد. از ايـن رو انسانهاي دقيق و فهيـم ـ كه گاه خـود, هيچ گـونه پايبنـدي به ارزشهاي اصيل ديـن ندارنـد ـ به هنگام ازدواج به دنبال همسـري باحجاب, پـوشيـده و عفيف بـوده تـا از گذشته او اطمينـان و به آينـده وي, احســـاس آسودگي خاطر داشته باشند.



پـس; گستره معارف ناب الهي در وجـود زنان و دختران ما, جلـوه اي ظاهري به نام ((حجاب)) و شعاعي باطنـي به نام ((عفاف)) خـواهـد داشت; هر آنچه ژرفاي ايـن شناخت و باور افزونتر و بيشتر باشـد, آثار دروني و بيرونـي آن گسترده تر خـواهـد بـود تا آنجا كه گاه چنيـن حالتي به پـس از مرگ و هنگام دوري از هرگـونه تكليف الهي گسترش مي يابد و براي پنهان نبودن حجـم بدن از نگاه نامحرمان به هنگام تشييع, اندوهي فراوان در وجـود خـود حـس مي كند!! در كتاب زنـدگانـي فاطمه زهرا(ع), فاطمه زهرا(ع) ((صحيفه زريـن عفاف)), درخشـش چشمگير و خيره كننده داشت. آگاهـي بيكران او را از معارف الهي و شناخت بصيرتآميز وي نسبت به ارزش و قـداست زن, بـي مانند بود. از اين رو آخريـن لبخند او در روزهاي پاياني حيات, آن زمان بود كه از پوشيده بودن پيكر خويـش پـس از رحلت آگاه شد. هنگامي كه يكي از بانـوان چگـونگي پنهان سازي بدن را زير پارچه اي كه بر آن چنـد قطعه چـوب قـرار دارد به آن حضـرت نشان داد, پـس از آن لحظه آرامش خاصي به آن انسان صالح خدايي, روي آورد.(5) ايـن در حالي است كه هيچ يك از افراد, پـس از مرگ خـود, تكليفي فقهي بر دوش ندارند و مسوول پوشـش پيكر خويـش نيستند يا در باره چگونگي غسل و حضـور محـرم يا نامحـرم تعهدي الهي نخـواهنـد داشت. امـا فاطمه, فاطمه است; همان گـونه كه علـي(ع) بـرتـريـن ميزان غيرت ديني و ناموسي را دارا بـود, فاطمه(ع) نيز, والاتريـن ميزان عفت را داشت و افزون از دوران حيـات, به بعد از شهادت خـــــود نيز مي انديشيد.



چنيـن بينـش عرشي بـود كه آن پاك بانو را بر آن داشت, دو بار از چگونگـي غسل خـود سخـن گـويـد و نسبت به عدم حضـور بيگانگان در مراسـم غسل و كفـن, سفارشهايـي بيان كند. ابتـدا رو به اسمإ ـ دوست باوفا و پرمعرفت خـود ـ كرد و فرمود: ((يا اسمإ! اذا انا مت فاغسلينـي انت و علي بـن ابـي طالب و لا تـدخلي علـي احدا))(6) اسمإ! آن هنگام كه مـن از دنيا رفتم, تو و علي مرا غسل دهيد و اجازه ورود هيچ كـس را به كنار پيكر مـن ندهيد. پـس در وصايايي درسآمـوز و عفتآميز به علـي(ع) عرض كرد:



((اذا انـا مت فتـول غسلـي وجهزنـي وصل علـي و انزلنـي قبـري و الحدني و سـو التراب علـي و اجلـس عند رإسـي قباله وجهي)).(7) وقتي وفات نمودم, تو غسل و كفـن مرا به عهده گير و بر مـن نماز بگزار و مـرا درون قبر گذاشته دفنـم كـن و خاك بر روي قبـر مـن ريخته آن را صـاف نمـا. بـر بـالينـم و روبه رويـم بنشين.



6ـ پـس از دفـن و نيـازهـاي ضـروري انسان



مرگ حادثه بسيار عظيمي است كه با آن تحـولي سرنـوشت ساز در حيات انسان پـديد مـيآيـد. ارتباط تنگاتنگ روح و جسـم پـس از سالهاي بسيار, گسيخته شده و هر يك مسير جـداگانه برابر خـود مـي يابند. يكـي فنا و نابـودي در خانه قبـر, ديگري ابـديت و جاودانگـي در خانه پاداش اعمال. چنيـن پيشآمد مهم, آثار عميقي در روان افراد مي گذارد, بويژه در لحظات آغازين ايـن جدايي كه تمام دلبستگيها, آرمانها, علايق و محصـول زحمات چنديـن ساله از آدمـي بناگاه جدا شده و بسياري از انسانها گـويي از شخصيت و هـويت خـويـش به كلي دور مـانـده انـد و احسـاس پـوچـي و بـي ارزشـي مـي كنند.



آنچه در ايـن لحظات و سـاعات همـدل و همـراهـي نـويـدبخــــش و اطمينانآفريـن خواهد بـود, ره توشه هاي معنوي و آسماني است كه در جلـوه رفتار و گفتار و پندار شايسته در امروز زندگي براي فرداي مرگ و آخرت ذخيره ساخته ايم تا تلاطم چنيـن تحولي را كمتر نموده, آرامش الهي نصيب ما سازد. در كنار ايـن همراه سرنوشت ساز, آگاهي از ارمغانهاي ديگران پـس از دفـن و ضـرورت نياز به نـوع اعمال, تإثيري گرانبها در حالت انسان به هنگام ورود در محضر خـداونـد دارد, كه در ايـن ميـان ((تلاوت قـرآن)) و ((قــــرائت دعا)) از امتيازي چشمگير و ارزشـي افزون بـرخـوردار است. زيرا آيات الهي ((قـرآن نازل)) است و دعاهاي معتبـر ((قـرآن صـاعد)). و هـر دو مائده هـاي آسمـانـي است كه در هـر حـال بـويژه به هنگـام لحظات آغازيـن ورود در قبر, ضرورتـي دوچندان براي همگان خـواهد داشت.



از ايـن رو فاطمه زهرا(ع) كه خود بانويي معصوم بوده است به شوهر دلبندش بـراي چنين لحظه هايـي بحرانـي ايـن گـونه وصيت مـي كنـد: ((فاكثر مـن تلاوه القرآن و الدعإ فانها ساعه يحتاج الميت فيها الي انس الاحيإ))(8) ـ بر بالينم و روبه روي مـن بنشين و ـ زياد قرآن بخوان و دعا كـن; زيرا در اين لحظه ها و ساعات مرده به انس بازماندگان محتاج است.



او كه چنـان معرفت فـراوان و عشق عميقـي به قــــــرآن داشت كه مـي فـرمـود: از دنيـاي شمـا سه چيز محبـوب مـن است:



تلاوت قرآن, نگاه به چهره رسـول خدا(ص), و انفاق در راه خدا.(9) و در سخـن ديگر ((تلاوت كننده سـوره حديد, واقعه و الرحمـن را كه در آسمانها و زميـن اهل بهشت خـوانـده مـي شـود))(10) خبـر داده اينجا نيز نسبت به تلاوت قـرآن بر روي قبـر خـود سفارش مـي كنـد.



به يقيـن فاطمه(ع) واژه واژه آيات الهي را با تمامي وجـود خـود حـس مي كرد و نسبت به پيامهاي ملكوتي قرآن آگاهي كاملي داشت, از اين رو اينچنيـن براي پـس از مرگ خود نيز وصيت به خـوانـدن آيات الهي مي كند.



7ـ زيـارت; نشـان وفـاداري و صميميت



در فـرازي ديگـر از سخنـان سبز و جـاودان دخت آفتـــاب وصيت به فرامـوش نكردن خود و زيارت مرقـد خـويـش تـوسط امام علـي(ع) را مـي بينيـم: ((اوصيك يا ابـاالحسـن! ان لا تنسانـي و تزورنـي بعد مماتي)).(11) تـو را وصيت مي كنـم اي ابـوالحسـن! كه مرا فراموش نكنـي و پـس از وفـات مـن همـواره به زيـارتـم آيي.



اگر سخـن خداوند با خود را بخواهيم, بايد ((قرآن)) بخـوانيـم و هرگاه ما با خداوند قصد گفتگو داشتيم, بايد ((دعا)) بخوانيـم و آنجا كه برآنيـم تا با الگـوهاي پاك و اسـوه هاي شايسته به سخـن بپـردازيم و از آنان در كارهاي خـود مـدد گيـريـم به ((زيارت)) آنها مي رويـم. دعا بدون زيارت, تـوحيد منهاي نبـوت و امامت است كه آييـن كاملي نخواهد بود. آنان كه دل در پي تكامل روحي معنوي دارند و افزون بر بنيان فكري در پـي رشد عملـي هستند, به دنبال نسخه هاي شفابخش در غوغاي زندگي بوده و قصد درسآموزي از بهتريـن انسانهاي هستـي دارند, هماره به زيارت, عشق مي ورزند. گاه ديدار ما با محبـوبـي است كه زنـده است و مقابل ديده ما حضـور دارد و گاهي انسان مـورد احترام و تكريـم ما, در ملكـوت به سر مي برد و ما با معرفت و شناخت خـود نسبت به عظمت شخصيت او, وي را زنـده, شنـوا و بينـا مـي دانيـم و سخنـان خـود را بـا او مـي گـوييــم.



زيارت نشان وفاداري, دلـدادگـي, محبت و علاقه ما به انسان پاك و والاگـوهـري است كه عبـوديت و بنـدگـي او را به مقـام قـرب الهي رسانـده و در دستگيري و كمك به ما و يا گشـودن گـره ها و مشكلات, با اذن خداوند, كارهاي خدايي مي كند. ايـن كار شايسته در تمامـي اديان و مذاهب مرسوم بـوده است و در آييـن اسلام ـ به خاطر عظمت و قداست افزونتر پيشـوايان معصوم(ع) ـ از ارزش برتري برخـوردار است; به گونه اي كه گاه زيارت محبـوبي چـون رسـول خدا(ص) هـم سنگ ديدار و همنشينـي با آن حضرت در دوران حيات بيان شده و منجر به شفاعت آن حضرت در جهان ديگر خـواهد شـد. فلسفه زيارت معصـومان, صالحان و اولياي الهي:



الف ـ احياي عبـوديت و بندگـي خـداونـد و استمرار اطاعت او



ب ـ تجديد عهد و ميثاق با اسوه هاي صالح و مقربان الهي در پيروي هرچه بيشتـر



ج ـ اظهار ولايت و محبت نسبـت به آنان و دوستانشان واعلام بيزاري و تبري به دشمنـان آنها



د ـ استمـرار خط فكريعقيـدتـي آنان در جـوه هاي ظلم ستيزي, تهذيب نفـس, پايبنـدي به ارزشهاي دينـي الهي



ه ـ ايجاد اميد و عشق به آرمانهاي خود درزندگي وكسب ره توشه هاي معنـوي در مشكلات و ناكاميهاي گذشته



وـ مرور معارف ديني در زيارتنامه و احياي اهداف و آرمانهايي كه آن عزيز در راه آن جان خـود را فدا كرد



ز ـ افزايـش غيرت ديني, سلحشـوري و جانبازي در راه پاسـداري از مرزهاي فكري فـرهنگي وسنخيت هرچه بيشـر با آنان خواهد بود.(12)



آنـچه در آثار وبركات زيارت پاكان بيشتر از ديگر آثار, به چشـم مي خـورد و ارزش والايي خـواهد داشت; ((حفظ اصـول و شعائر ديني)) است كــه لازمــه آن حـضور توفنـده, پرغوغا, باعظمت و دشمـن شكـن ارادتمندان و شيفتگان در زيارتگاهها خواهد بود.



و اين حركتي است كه بركاتي بيرون ازتوصيف و شمارش خـواهـد داشت و احيــإ و پـويـايـي دين را تضميـن خواهد كرد. همان نكته اي كه دشمنان اهل بيت(ع) به خوبـي از آثارآن آگاه بـودند و در هر زمان با ابزارهاي مختلف از حضــور شيعيان و شيفتــگان در كنار قبـور معصـومان و پاكان(ع) جلوگيري مي كردند.



فاطمه زهرا(ع) از پدر خـود رسـول خدا(ص) وفاداري, مهر و صميميت را نسبت به مـادر خـود حضـرت خـديجه(ع) آمـوخته بـود و شيـــوه پيامبر(ص) را در ذبح قربانـي و فـرستادن گـوشت آن بـراي دوستان خديجه به خاطر حفظ نام آن بانـو و جاودانگـي ياد او ديده بـود.



از ايـن رو به دو نكته اشاره نمود; نخست فراموش نكردن نام خود و ديگري زيارت مرقد خويش.



بـي گمان آگاهي حضرت از گستره شناخت, ارادت و علاقه علـي(ع) مانع ايـن باور تلخ در فراموش ساختـن ياد و قبر او توسط همسرش بـوده است. از اين رو بيان اين سخـن, افزون بر نكات تربيتي اخلاقي براي تمامـي همسـران, حقيقتـي جاويـد در انديشه شيعيان و علاقه منـدان مـي نهد كه هيچ گاه از ياد و نام و خاطرات پيشـوايان و الگـوهاي خـود غفلت نكننـد, يا با حضـور در زيارتگاهها و بر سر تربت پاك آنان, ايـن مهم را انجام دهند و يا ـ هماننـد آن سلاله ياسيـن و دخت آفتاب كه قبـر مشخص و قطعي ندارنـد ـ در زنـده نگاه داشتـن ياد و نام آنان بكوشند.



امروز, انجام چنيـن وظيفه مهم, نخست به عهده پـدران و مادران و خـانـواده هاست. اينان با نـام گذاري فـرزنـدان خـود بـا اسـامـي اهل بيت(ع) آشنايي آنان با فرهنگ ناب ديني و حضور خـود و كودكان در محافل و جلسات مذهبي, به يقيـن نام فاطمه(ع) و اهل بيت(ع) را زنـده نگاه داشته و ارزشهاي شـايسته اي كه آنان دارا بـوده انـد, احيا مـي كننـد. بـويژه اينك كه دشمـن در زدودن آثار و نمـودهاي اسلام ناب محمـدي ـ به عنـوان شعارهاي شعورآفـريـن و حـركت ساز ـ اصـرار و تلاش فـراوانـي دارد و به كـوچكتـريـن نامها و نشانهاي مذهبـي حسـاسيت بسيـار نشـان مـي دهنـد.



8 ـ دعاهـاي آخـريـن; واژه هـاي عاطفه آفـريـن



آخرين فراز ((وصيت نامه ياس ياسين)) فاطمه زهرا(ع) با ايـن جمله محبتآفريـن آغاز مي شود: ((و انا استـودعك الله تعالي, اوصيك في ولدي خيرا)).(13) مـن تو را به خدا مي سپارم و در باره فرزندانم به نيكوكاري سفارش مي نمايـم. عاطفه و محبت سرشار زهرا(ع) در دو بعد نسبت به همسـر و فـرزنـدان نمـايـان شـده است. همسـر را به خـداوند سپـرده و در باره فـرزنـدان سفارش به نيكـوكاري و حسـن رفتار نموده است.



همان گـونه كه پيشتر گفتيـم نكات و آموزه هاي تربيتي اخلاقي ايـن سخنان براي خانـواده ها و همسران بيشتريـن فلسفه بيان جملات است, زيرا امام علـي(ع) كه خداوند عاطفه و مهربانـي است و با يتيمان و بـي سرپرستان آن گـونه رفتار مـي كند, به يقيـن با نـوباوگان و ستمـديـدگان دلبنـد خـود نيز صميميت و محبت خـواهـد داشت. نكته ارزشمندي كه در مجموع اين فراز مي يابيـم, ايـن حقيقت پربار است كه ((ديـن و آمـوزه هاي آسماني مذهب)) آنگاه كه در عمق جان آدمي نفـوذ كند, انسان را بسان دريايـي بزرگ, لبريز از عاطفه, صفا و صميميت مـي نمـايـد. در گفتگـوهـاي فـردي به اخلاق شــايسته زينت مـي يابـد, به هنگام نشست و بـرخاستهاي اجتماعي با افراد مختلف, همانند الگوهاي هدايتآفريـن خود عمل مي نمايد و در انسان سازي از خود نشان مي دهد. با نگاهي به اطراف خـود و ساير جـوامع امروزي, به خوبي درمي يابيـم آنان كه تربيتي ديني و آموزشي مذهبي دارند, محيط خانه و خانـواده شان از رونقـي خـاص و مهربـانـي غيـر قابل توصيفي برخوردار است, صادقانه و صميمانه با هـم زندگي مي كنند و از دورويـي, ظاهـرسازي, تحقير, استهزإ و ساير صفات ناپسنـد به دور هستنـد. چنيـن پـرورش شايسته, عاطفه فطري افراد را نيز جهت مي دهد و جلوه اي جاويد و ابدي بدان مي بخشد. فلسفه شروع هر سـوره با نام خـدا و صفت رحمان و رحيـم (بسـم الله الرحمـن الـرحيـم), بـرجستگـي ((ارحـم الراحمين)) در بيـن صفات الهي و از سـوي ديگر سيره رسـول خدا(ص) در تبليغ رسالت خـود كه در آيه: ((انك لعلـي خلق عظيـم))(14) (به راستـي تـو صاحب اخلاق والا و بزرگـوارانه اي هستي) بيان شده و تـوصيف آن حضرت به: ((فبما رحمه مـن الله لنت لهم لـو كنت فظا غليظ القلب لانفضـوا مـن حـولك)).(15) (پــس به [بركت] رحمت الهي با آنان نرمخو[ و پرمهر] شـدي و اگر تندخـو و سخت دل بـودي, قطعا از پيرامـون تـو پـراكنده مـي شـدنـد.) همگـي ارمغانآفـرين اين نكته شيرين است كه ديـن باوران و خـدامحـوران, افزون بر روح سلحشـوري و ستـم سـوزي از نوعي لطافت روحي و ظرافت رواني برخـوردارند و هماره با سـوزش درونـي به مصايب مـي نگرند.



در سفارشـي ديگـر, كه به قلـم فاطمه زهرا(ع) نگاشته شـده, ايـن عبارت را مي خـوانيـم: و استـودعك الله و اقرإ علـي ولدي السلام الي يوم القيامه.(16) تـو را به خدا مي سپارم و به فرزندانـم تا روز قيـامت سلام و درود مـي فـرستـم. در آغاز نـوشتـار به نكته اي اشاره كـرديـم كه مجمـوع وصاياي فاطمه زهرا(ع) هشت وصيت است كه از آن ميان تنها يك وصيت نوشتاري است ـ كه آن حضرت خـود نـوشته بـود - و هفت وصيت ديگر گفتاري است كه به اميرالمومنيـن علي(ع) و اسمإ فرمـوده است. اينك وصيت نـوشته شـده حضـرت را كه پـس از وفات آن بانو, امام آن را گشـود و مطالعه فرمـود بيان مي كنيـم:



به نام خداوند بخشنده مهربان ((ايـن وصيت نامه فاطمه دختر رسـول خداست, در حالـي وصيت مي كنـد كه شهادت مـي دهـد خدايـي جز خـداي يگانه نيست و محمـد(ص) بنـده و پيامبـر او است و بهشت حق است و آتـش و جهنـم حق است و روز قيامت فرا خـواهد رسيد و شكـي در آن نيست و خـداوند مردگان را از قبر زنده كرده, وارد محشر مـي كند. اي علـي! مـن فاطمه دختـر محمـد هستـم, خـدا مرا به ازدواج تـو درآورد تا در دنيا و آخرت براي تو باشـم. تـو از ديگران بر مـن سزاوارتري, حنـوط و غسل و كفـن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر مـن نماز بگزار و شب مرا دفـن كن و هيچ كس را آگاه مكـن.



شما را به خدا مي سپارم و بر فرزندانـم تا روز قيامت سلام و درود مي فرستـم)).(17) در پايان ((آمـوزه هاي زندگاني در آخريـن سخنان آسماني)), با هـم به مدينه مـي رويـم و به دنبال ((ضريح گمشده)) آن بانـوي مظلـوم, همراه با همسر مهربان و غمـديده او, به سـوگ مي نشينيم, سرشك غم و اندوه از ديده و دل جاري مـي كنيـم و ياد و خـاطـره آن يـاس كبـود را هميشه زنـده نگه مـي داريم:





*



ياس بوي مهرباني مي دهد ياسها يادآور پروانه اند يـاس يك شب را گل ايـوان ماست ياس را آيينه ها رو كرده اند ياس بوي حوض كوثر مي دهد حضرت زهرا دلش از ياس بود داغ عطر ياس زهرا زير ماه عشق محزون علي ياس است و بس اشك مي ريزد علي مانند رود گريه كن حيدر! كه مقصد مشكلست گريه كن زيرا كه دخت آفتاب اين دل ياس است و روح ياسمين نيمه شب دزدانه بايد در مغاك ياس خوشبوي محمد داغ ديد ما سر خود را اسيري مي بريم ما جواني را به پيري مي بريم(18)

*



عطر دوران جواني مي دهد يـاسها پيغمبـران خـانه انـد ياس تنها يك سحر مهمان ماست ياس را پيغمبران بو كرده اند عطر اخلاق پيمبر مي دهد دانه هاي اشكش از الماس بود مي چكانيد اشك حيدر را به چاه چشم او يك چشمه الماس است و بس بر تن زهرا: گل ياس كبود اين جدايي از محمد مشكلست بي خبر بايد بخوابد در تراب اين امانت را امين باش اي زمين ريخت بر روي گل خورشيد خاك صد فدك زخم از گل اين باغ ديد ما جواني را به پيري مي بريم(18) ما جواني را به پيري مي بريم(18)



السلام علـي فـاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و السـر المستــودع فيها

1ـ مفردات راغب, ص108.



2ـ همان, باب العين, ص339.



3ـ زن در آينه جلال و جمـال, آيت الله جـوادي آملـي, ص425.



4ـ سوره احزاب, آيه 59.



5ـ بحارالانوار, ج43, ص20 تا 40.



6ـ كشف الغمه, ج2, ص;61 اعلام النسـإ, ج1, ص;46 الاصـــــابه, ج4, ص367.



7ـ بحـارالانـوار, ج79, ص;27 بيت الاحزان, ص176.



8ـ بحـارالانـوار, ج79, ص;27 نهج الحيـاه, ص315.



9ـ وقـايع الايـام خيـابـانـي, جلـد صيـام, ص295.



10ـ كنزالعمال, ج1, صص582.



11ـ رك: زهـره الـريـاض كـوكب الدري, ج1, ص253.



12ـ بـا استفـاده از سخنـان آيت الله سيـدمحسـن خرازي.



13ـ بحـارالانـوار, ج79, ص;27 نهج الحيـاه, ص315.



14ـ سوره قلم, آيه 4.



15ـ سوره آل عمران, آيه 159.



16ـ احقـاق الحق, ج10, ص;454 بحـارالانـــوار, ج43, ص214 و ج100, ص185 و ج78, ص;390 فـروع كـافـي, ج7, ص;48 وسـايل الشيعه, ج13, ص;311 مستـدرك الـوسـائل, ج14, ص50.



17ـ بسـم الله الـرحمـن الـرحيـم ((هذا مـا اوصت به فــاطمه بنت رسـول الله, اوصت و هي تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسـوله و ان الجنه حق و النار حق و ان السـاعه آتيه لا ريب فيها و ان الله يبعث مـن في القبـور. يا علي! انا فاطمه بنت محمد(ص) زوجني الله منك لاكـون لك فـي الدنيا و الاخره. انت اولي بـي مـن غيري, حنطني و غسلني و كفني بالليل و صل علـي و ادفني بالليل و لا تعلـم احدا و استـودعك الله و اقرء علي ولدي السلام الـي يـوم القيامه)). كتـاب عوالـم, ج11, ص;514 مستـدرك الـوســــــــائل, ج14, ص;50 بحارالانـوار, ج43, ص214 و ج100, ص;185 اعيان الشيعه, ج1, ص;321 كـوكب الـدري, ج21, ص;266 دلائل الامـامه, ص42.



18ـ كفشهاي مكـاشفه, ص373 تـا 377 (بـا تلخيص فراوان).